فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Go Off

ˈɡoʊˈɒf ɡəʊɒf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    went off
  • شکل سوم:

    gone off
  • سوم شخص مفرد:

    goes off
  • وجه وصفی حال:

    going off

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb B1
    خاموش شدن، برق رفتن
    • - The lights went off in several villages because of the rain.
    • - چراغ‌های چند روستا به‌دلیل بارندگی خاموش شد.
    • - She said: the light goes off when the batteries are flat.
    • - او گفت: وقتی باتری‌ها خالی می‌شوند، چراغ خاموش می‌شود.
  • phrasal verb C1
    منفجر شدن، ترکیدن
    • - Suddenly, the bomb went off and the bus was in flames.
    • - ناگهان بمب منفجر شد و اتوبوس آتش گرفت.
    • - The bomb went off at noontime.
    • - بمب در ظهر منفجر شد.
  • phrasal verb B2
    انگلیسی بریتانیایی فاسد شدن
    • - Don't drink that orange juice, it might have gone off.
    • - آن آب‌پرتقال را نخورید، ممکن است فاسد شده باشد.
    • - The chicken smelled strange, so I think it's gone off.
    • - مرغ بوی غیرعادی‌ای می‌داد، بنابراین فکر می‌کنم فاسد شده است.
  • phrasal verb B2
    به صدا در آمدن، زنگ خوردن، سروصدا کردن
    • - The alarm clock will go off at six.
    • - هشدار ساعت 6 زنگ خواهد خورد.
    • - I hate it when my alarm clock goes off early in the morning.
    • - از اینکه ساعت زنگ‌دارم صبح زودبه صدا در می‌آید، متنفرم.
    • - I was so scared when I heard the fire alarm go off.
    • - وقتی زنگ حریق به صدا در آمد، بسیار ترسیدم.
  • phrasal verb B1
    رفتن، عزیمت کردن
    • - I need to go off to work now.
    • - الان باید به سر کار بروم.
    • - Don't forget to go off to your appointment.
    • - فراموش نکنید که به قرارتان بروید.
  • phrasal verb
    پیش رفتن
    • - The party didn't go off as planned due to unexpected circumstances.
    • - به‌دلیل شرایط غیرمنتظره، مهمانی طبق برنامه پیش نرفت.
    • - The protest went off peacefully.
    • - اعتراض به‌آرامی پیش رفت.
  • phrasal verb
    انگلیسی بریتانیایی پسرفت کردن، پایین آمدن (کیفیت)
    • - This paper's gone off since they got that new editor.
    • - از زمانی که آن‌ها سردبیر جدید گرفتند، این روزنامه پسرفت کرد.
    • - The quality of the sound system started to go off after a few months of use.
    • - کیفیت سیستم صوتی پس از چند ماه استفاده، شروع به پایین آمدن کرد.
  • phrasal verb B2
    انگلیسی بریتانیایی دوست نداشتن، کمتر دوست داشتن
    • - I used to love that show, but I've recently go off it.
    • - من قبلاً آن نمایش را دوست داشتم، اما اخیراً آن را دوست نداشتم.
    • - My friend used to be really into painting, but she's gone off it lately.
    • - دوستم قبلاً واقعاً به نقاشی علاقه داشت، اما اخیراً آن را کمتر دوست دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد go off

  1. phrasal verb explode
    Synonyms: befall, blow, blow up, burst, detonate, discharge, fire, happen, mushroom, occur, pass, take place
  2. phrasal verb leave
    Synonyms: decamp, depart, exit, go away, move out, part, quit
    Antonyms: arrive, come, enter
  3. phrasal verb Fire
  4. phrasal verb Explode metaphorically; to become very angry
  5. phrasal verb Begin clanging or making noise
  6. phrasal verb Like less

ارجاع به لغت go off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «go off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/go-off

پیشنهاد بهبود معانی