فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Go Off

ˈɡoʊˈɒf ɡəʊɒf

گذشته‌ی ساده:

went off

شکل سوم:

gone off

سوم‌شخص مفرد:

goes off

وجه وصفی حال:

going off

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb B1

خاموش شدن، برق رفتن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

The lights went off in several villages because of the rain.

چراغ‌های چند روستا به‌دلیل بارندگی خاموش شد.

She said: the light goes off when the batteries are flat.

او گفت: وقتی باتری‌ها خالی می‌شوند، چراغ خاموش می‌شود.

phrasal verb C1

منفجر شدن، ترکیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Suddenly, the bomb went off and the bus was in flames.

ناگهان بمب منفجر شد و اتوبوس آتش گرفت.

The bomb went off at noontime.

بمب در ظهر منفجر شد.

phrasal verb B2

انگلیسی بریتانیایی فاسد شدن

Don't drink that orange juice, it might have gone off.

آن آب‌پرتقال را نخورید، ممکن است فاسد شده باشد.

The chicken smelled strange, so I think it's gone off.

مرغ بوی غیرعادی‌ای می‌داد، بنابراین فکر می‌کنم فاسد شده است.

phrasal verb B2

به صدا در آمدن، زنگ خوردن، سروصدا کردن

The alarm clock will go off at six.

هشدار ساعت 6 زنگ خواهد خورد.

I hate it when my alarm clock goes off early in the morning.

از اینکه ساعت زنگ‌دارم صبح زودبه صدا در می‌آید، متنفرم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I was so scared when I heard the fire alarm go off.

وقتی زنگ حریق به صدا در آمد، بسیار ترسیدم.

phrasal verb B1

رفتن، عزیمت کردن

I need to go off to work now.

الان باید به سر کار بروم.

Don't forget to go off to your appointment.

فراموش نکنید که به قرارتان بروید.

phrasal verb

پیش رفتن

The party didn't go off as planned due to unexpected circumstances.

به‌دلیل شرایط غیرمنتظره، مهمانی طبق برنامه پیش نرفت.

The protest went off peacefully.

اعتراض به‌آرامی پیش رفت.

phrasal verb

انگلیسی بریتانیایی پسرفت کردن، پایین آمدن (کیفیت)

This paper's gone off since they got that new editor.

از زمانی که آن‌ها سردبیر جدید گرفتند، این روزنامه پسرفت کرد.

The quality of the sound system started to go off after a few months of use.

کیفیت سیستم صوتی پس از چند ماه استفاده، شروع به پایین آمدن کرد.

phrasal verb B2

انگلیسی بریتانیایی دوست نداشتن، کمتر دوست داشتن

I used to love that show, but I've recently go off it.

من قبلاً آن نمایش را دوست داشتم، اما اخیراً آن را دوست نداشتم.

My friend used to be really into painting, but she's gone off it lately.

دوستم قبلاً واقعاً به نقاشی علاقه داشت، اما اخیراً آن را کمتر دوست دارد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد go off

  1. phrasal verb explode
    Synonyms:
    blow up detonate discharge burst blow fire happen occur take place pass befall mushroom
  1. phrasal verb leave
    Synonyms:
    go away depart exit quit move out decamp
    Antonyms:
    come arrive enter
  1. phrasal verb fire
  1. phrasal verb explode metaphorically; to become very angry
  1. phrasal verb begin clanging or making noise
  1. phrasal verb like less

ارجاع به لغت go off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «go off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/go-off

لغات نزدیک go off

پیشنهاد بهبود معانی