گذشتهی ساده:
shoedشکل سوم:
shoedسومشخص مفرد:
shoesوجه وصفی حال:
shoeingشکل جمع:
shoesاملای قدیمی این لغت در بریتانیا (بیشتر در محاوره): shoon
کفش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
a pair of shoes
یک جفت کفش
well shod for mountain climbing
دارای کفشهای خوب برای کوهنوردی
A blacksmith was shoeing a horse.
یک آهنگر داشت اسبی را نعل میکرد.
The tip of the pole is fitted with a copper shoe.
سر تیر دارای روکش مسی است.
کفش پوشیدن، دارای کفش کردن
an iron-shod stick
چوب آهنپوش
نعل زدن، نعل کوبیدن
جای کس دیگر را گرفتن، جانشین دیگری شدن
در مقام یا موقعیت شخصی دیگر، به جای کسی دیگر
وضعیت معکوس شده است، وضع کاملاً تغییر کرده است
محلی که کفش پا را میزند، (مجازی) منبع گرفتاری یا صدمه یا دردسر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shoe» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shoe