فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Shoe

ʃuː ʃuː

گذشته‌ی ساده:

shoed

شکل سوم:

shoed

سوم‌شخص مفرد:

shoes

وجه وصفی حال:

shoeing

شکل جمع:

shoes

توضیحات:

املای قدیمی این لغت در بریتانیا (بیشتر در محاوره): shoon

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

کفش

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

a pair of shoes

یک جفت کفش

well shod for mountain climbing

دارای کفش‌های خوب برای کوه‌نوردی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

A blacksmith was shoeing a horse.

یک آهنگر داشت اسبی را نعل می‌کرد.

The tip of the pole is fitted with a copper shoe.

سر تیر دارای روکش مسی است.

noun countable

نعل اسب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
verb - transitive

کفش پوشیدن، دارای کفش کردن

an iron-shod stick

چوب آهن‌پوش

verb - transitive

نعل زدن، نعل کوبیدن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shoe

  1. noun footwear
    Synonyms:
    shoes boots slippers sandals sneakers loafers high heels pumps moccasins clogs cleats boat shoe running shoe tennis shoe basketball shoe golf shoe work shoe boot flip-flops wing-tip cowboy boot penny loafer hightops platform shoe

Idioms

fill one's shoes

جای کس دیگر را گرفتن، جانشین دیگری شدن

in another's shoes

در مقام یا موقعیت شخصی دیگر، به جای کسی دیگر

the shoe is on the other foot

وضعیت معکوس شده است، وضع کاملاً تغییر کرده است

where the shoe pinches

محلی که کفش پا را می‌زند، (مجازی) منبع گرفتاری یا صدمه یا دردسر

ارجاع به لغت shoe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shoe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shoe

لغات نزدیک shoe

پیشنهاد بهبود معانی