فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Shoe

ʃuː ʃuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    shoed
  • شکل سوم:

    shoed
  • سوم شخص مفرد:

    shoes
  • وجه وصفی حال:

    shoeing
  • شکل جمع:

    shoes

توضیحات

املای قدیمی این لغت در بریتانیا (بیشتر در محاوره): shoon

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A1
    کفش
    • - a pair of shoes
    • - یک جفت کفش
    • - well shod for mountain climbing
    • - دارای کفش‌های خوب برای کوه‌نوردی
    • - A blacksmith was shoeing a horse.
    • - یک آهنگر داشت اسبی را نعل می‌کرد.
    • - The tip of the pole is fitted with a copper shoe.
    • - سر تیر دارای روکش مسی است.
  • noun countable
    نعل اسب
  • verb - transitive
    کفش پوشیدن، دارای کفش کردن
    • - an iron-shod stick
    • - چوب آهن‌پوش
  • verb - transitive
    نعل زدن، نعل کوبیدن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد shoe

  1. noun footwear
    Synonyms: basketball shoe, boat shoe, boot, cleat, clog, cowboy boot, flip-flops, footgear, golf shoe, high heels, hightops, loafer, moccasin, penny loafer, platform shoe, pump, running shoe, sandals, slipper, sneaker, tennis shoe, wing-tip, work shoe

Idioms

  • fill one's shoes

    جای کس دیگر را گرفتن، جانشین دیگری شدن

  • in another's shoes

    در مقام یا موقعیت شخصی دیگر، به جای کسی دیگر

  • the shoe is on the other foot

    وضعیت معکوس شده است، وضع کاملاً تغییر کرده است

  • where the shoe pinches

    محلی که کفش پا را می‌زند، (مجازی) منبع گرفتاری یا صدمه یا دردسر

ارجاع به لغت shoe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shoe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shoe

لغات نزدیک shoe

پیشنهاد بهبود معانی