Marion

    ˈmeriən ˈmærɪən
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun
    مریون (اسم خاص)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - Marion is the name of my cousin.
    - مریون نام پسر عموی من است.
    - Marion is a talented artist.
    - مریون هنرمند بااستعدادی است.
    noun
    جغرافیا مریون (شهری در شمال مرکزی ایندیانا در ایالات متحده‌ی آمریکا)
    - Marion boasts a rich historical heritage.
    - مریون میراث تاریخی غنی‌ای دارد.
    - Residents of Marion take pride in their local businesses.
    - ساکنان مریون به کسب‌وکارهای محلی خود افتخار می‌کنند.
    noun
    مریون (شهری در شرق آیووا در ایالات متحده‌ی آمریکا)
    - Have you ever visited Marion, city in eastern Iowa?
    - آیا تابه‌حال از شهر مریون در شرق آیووا دیدن کرده‌اید؟
    - Marion, city in eastern Iowa, is a hub of cultural activity.
    - مریون، شهری در شرق آیووا، مرکز فعالیت‌های فرهنگی است.
    noun
    جغرافیا مریون (شهری در ایالت اوهایو در ایالات متحده‌ی آمریکا)
    - Visitors to Marion, city in Ohio, often marvel at its beautiful parks.
    - بازدیدکنندگان ماریون، شهری در اوهایو، اغلب از پارک‌های زیبای آن شگفت‌زده می‌شوند.
    - Marion, city in Ohio, is known for its annual popcorn festival.
    - مریون، شهری در اوهایو، به‌ خاطر فستیوال سالانه‌ی پاپ‌کورن معروف است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت Marion

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «Marion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/marion

    لغات نزدیک Marion

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند