حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
آخرین بهروزرسانی:
Olfactory
ɑːlˈfækteri
ɒlˈfæktri
معنی olfactory | جمله با olfactory
adjective
پزشکی بویایی (مربوط به حس بویایی)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی پزشکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Damage to the olfactory bulb can result in a loss of smell.
آسیب به پیاز بویایی میتواند منجر به از دست دادن حس بویایی شود.
The olfactory nerve carries information about smells to the brain.
عصب بویایی اطلاعات مربوط به بوها را به مغز منتقل میکند.
انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد olfactory
-
adjective of or relating to olfactionSynonyms:olfactive
ارجاع به لغت olfactory
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
کپی
معنی لغت «olfactory» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/olfactory
لغات نزدیک olfactory
- - olfaction
- - olfactometer
- - olfactory
- - olfactory nerve
- - olfactory organ
