sticky, gluey, viscous, colloidal, viscid, adhesive, agglutinative, mucilaginous, limy, glutinous, tacky, sessile, gummy
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
با دستان چسبناک به لباسم دست نزن!
Don't touch my dress with your gluey hands!
مادهای چسبناک
a sticky matter
عسل انگشتان کودک را چسبناک کرد.
The honey made the child's fingers sticky.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چسبناک» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چسبناک