آخرین به‌روزرسانی:

چسبناک به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

چسبان

فونتیک فارسی

chasbnaak
صفت

sticky, gluey, viscous, colloidal, viscid, adhesive, agglutinative, mucilaginous, limy, glutinous, tacky, sessile, gummy

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

با دستان چسبناک به لباسم دست نزن!

Don't touch my dress with your gluey hands!

ماده‌ای چسبناک

a sticky matter

نمونه‌جمله‌های بیشتر

عسل انگشتان کودک را چسبناک کرد.

The honey made the child's fingers sticky.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد چسبناک

  1. مترادف:
    چسبنده لزج

ارجاع به لغت چسبناک

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «چسبناک» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چسبناک

لغات نزدیک چسبناک

پیشنهاد بهبود معانی