Hand-wash

    ˈhændwɑːʃ ˈhændwɒʃ
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    شکل‌های نوشتاری دیگر این لغت: hand wash و handwash

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive
    با دست شستن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - I prefer to hand-wash my vintage dishes.
    - ترجیح می‌دهم ظروف قدیمی‌ام را با دست بشویم.
    - She handwashes her son's sports uniform.
    - لباس ورزشی پسرش را با دست می‌شوید.
    noun countable uncountable
    انگلیسی بریتانیایی مایع دست‌شویی
    - Handwash is essential for maintaining good hygiene.
    - مایع دست‌شویی برای حفظ بهداشت ضروری است.
    - The nurse handed me a bottle of handwash.
    - پرستار یک بطری مایع دست‌شویی به من داد.
    noun
    شست‌وشوی دستی
    - Handwash is recommended for delicate fabrics.
    - شست‌وشوی دستی برای پارچه‌های ظریف توصیه می‌شود.
    - I prefer hand wash over using a washing machine.
    - شست‌وشوی دستی را به ماشین لباس‌شویی ترجیح می‌دهم.
    noun
    شست‌وشوی دست
    - Handwash is recommended to prevent the spread of germs.
    - برای جلوگیری از انتشار میکروب‌ها، شست‌وشوی دست توصیه می‌شود.
    - Handwash is a simple yet effective way to keep germs at bay.
    - شست‌شوی دست روشی ساده و در عین حال مؤثر برای دور نگه داشتن میکروب‌ها است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت hand-wash

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «hand-wash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/handwash

    لغات نزدیک hand-wash

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند