جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

Tartar

ˈtɑːrtər ˈtɑːtə

معنی

زبان تاتاری، تاتار، تهنشین، رسوب، باره دندان، درده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tartar

noun an uncivilized person

Synonyms:

beast hun hothead

noun a fiercely vigilant and unpleasant woman

Synonyms:

dragon

noun A member of the Mongolian people of central Asia who invaded Russia in the 13th century

Synonyms:

tatar Mongol Tatar

noun a salt used especially in baking powder

Synonyms:

cream-of-tartar potassium hydrogen tartrate potassium-bitartrate

noun an incrustation that forms on the teeth and gums

Synonyms:

calculus tophus

Idioms

catch a tartar

با حریف بدتر از خود طرف شدن، گیر آدم ناجور افتادن

سوال‌های رایج tartar

شکل جمع tartar چی میشه؟

شکل جمع tartar در زبان انگلیسی tartars است.

ارجاع به لغت tartar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «tartar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tartar

لغات نزدیک tartar

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!