حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
آخرین بهروزرسانی:
کارمندی به انگلیسی
معنیها و نمونهجملهها
اسم
فونتیک فارسی / kaarmandi /
کسبوکار employment, service, position, the state of being an employee, the state of being an officer
employment
service
position
the state of being an employee
the state of being an officer
شغل کارمند بودن
کارمندی دولت
government service
او برای کارمندی در بخش بازاریابی درخواست داد.
She applied for a position in the marketing department.
صفت
فونتیک فارسی / kaarmandi /
pertaining to employment, pertaining to employment employees
pertaining to employment
pertaining to employment employees
وابسته به کارمند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
حقوق کارمندی
Employee rights
زندگی کارمندی
Employee life
ارجاع به لغت کارمندی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
کپی
معنی لغت «کارمندی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کارمندی
لغات نزدیک کارمندی
- - کارمندان کشوری
- - کارمنددار کردن
- - کارمندی
- - کارموفقیت آمیز
- - کارن
