to act grudgingly, to act obstinately, to act mulishly, to act obdurately, to be stubborn, to insist
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او همیشه لج میکرد و هیچوقت از نظرش کوتاه نمیآمد.
She was always stubborn and refused to change her mind.
لج کرد و مشارکت نکرد.
She acted mulishly and refused to cooperate.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «لج کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/لج کردن