آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: جمعه ۱۳ تیر ۱۴۰۴

    منسجم به انگلیسی

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    صفت
    فونتیک فارسی / monsajem /

    cohesive, coherent, integrated, knit, consistent, forcible, solid, well-wrought

    cohesive

    coherent

    integrated

    knit

    consistent

    forcible

    solid

    well-wrought

    محکم، دارای انسجام

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    منسجم بودن

    to cohere, to be coherent, to be consistent, to be well-wrought

    طراحی منسجم وبسایت برای کاربران پیدا کردن چیزی را که به دنبالش بودند، راحت کرده بود.

    The cohesive design of the website made it easy for users to find what they were looking for.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    مقاله ساختار منسجمی نداشت.

    The essay lacked a coherent structure.

    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد منسجم

    با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

    مترادف:
    انسجام‌یافته باانسجام ساختاریافته پیوسته سیستماتیک مدون نظام‌مند یکپارچه
    متضاد:
    غیرمنسجم

    سوال‌های رایج منسجم

    منسجم به انگلیسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «منسجم» در زبان انگلیسی به coherent ترجمه می‌شود. بسته به بافت جمله و نوع کاربرد، می‌توان از واژه‌هایی مانند consistent، structured یا well-organized نیز استفاده کرد.

    واژه‌ی «منسجم» برای توصیف حالتی به کار می‌رود که در آن اجزا، بخش‌ها یا عناصر یک کل با هم هماهنگ، مرتبط و پیوسته هستند. انسجام معمولاً نشان‌دهنده‌ی نظم درونی، ارتباط منطقی میان اجزا و نبود پراکندگی یا تناقض است. یک متن منسجم، یک گفتار منسجم یا حتی یک تفکر منسجم، همگی بیانگر پیوستگی معنایی و ساختاری هستند که درک مطلب را برای مخاطب آسان‌تر و مؤثرتر می‌سازد.

    در نوشتار و گفتار، انسجام نقش حیاتی ایفا می‌کند. یک متن منسجم، ایده‌ها را به‌گونه‌ای منظم، منطقی و مرتبط ارائه می‌دهد. نویسنده‌ی منسجم می‌کوشد تا از پراکندگی افکار، پرش‌های ناگهانی یا تکرارهای بی‌دلیل پرهیز کند. در این فرآیند، استفاده‌ی هوشمندانه از ابزارهای زبانی مانند رابط‌های منطقی، جملات پیونددهنده و سازمان‌دهی موضوعی مؤثر واقع می‌شود. متنی که فاقد انسجام باشد، حتی اگر اطلاعات ارزشمند و محتوای غنی داشته باشد، ممکن است برای خواننده گیج‌کننده یا خسته‌کننده باشد.

    انسجام تنها به نوشتار محدود نمی‌شود؛ در تفکر نیز بسیار اهمیت دارد. تفکر منسجم، به معنای توانایی فرد در تحلیل مسائل به‌صورت مرحله‌به‌مرحله، منطقی و بدون پرش ذهنی است. فردی که توانایی تفکر منسجم دارد، می‌تواند استدلال خود را شفاف بیان کند، از استنتاج‌های نادرست پرهیز نماید و در مواجهه با اطلاعات متضاد، تصمیمات سنجیده‌تری اتخاذ کند. این نوع از تفکر در حل مسئله، برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری‌های دقیق بسیار مؤثر است.

    در حوزه‌های تخصصی مانند معماری، طراحی سیستم‌ها یا مدیریت پروژه نیز مفهوم «انسجام» به چشم می‌خورد. یک طرح منسجم، آن است که عناصر مختلف آن—از زیبایی‌شناسی گرفته تا عملکرد فنی—در هماهنگی کامل با یکدیگر قرار دارند. در این فضاها، انسجام نه‌تنها از نظر بصری و ساختاری، بلکه از لحاظ عملکردی و کارایی نیز حائز اهمیت است. برای مثال، یک رابط کاربری دیجیتال زمانی منسجم تلقی می‌شود که تجربه‌ی کاربر در تمام بخش‌های آن یکپارچه، روان و بدون تضاد باشد.

    انسجام نشان‌دهنده‌ی بلوغ فکری، دقت در اجرا و درک عمیق از ساختار و هدف است. چه در یک مقاله‌ی علمی، چه در یک گروه کاری، و چه در یک اثر هنری، انسجام به‌عنوان عاملی کلیدی در موفقیت، درک و اثرگذاری مطرح می‌شود. نبود انسجام اغلب به سردرگمی، ضعف ارتباطی یا برداشت‌های نادرست منجر می‌گردد. به همین دلیل، پرورش مهارت انسجام‌یابی در همه‌ی سطوح ارتباطی، از جمله آموزش، کسب‌وکار و زندگی شخصی، ضرورتی انکارناپذیر است.

    ارجاع به لغت منسجم

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «منسجم» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/منسجم

    لغات نزدیک منسجم

    • - منزه سازی
    • - منزه کردن
    • - منسجم
    • - منسجم بودن
    • - منسوب
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.