cohesive, coherent, integrated, knit, consistent, forcible, solid, well-wrought
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
منسجم بودن
to cohere, to be coherent, to be consistent, to be well-wrought
طراحی منسجم وبسایت برای کاربران پیدا کردن چیزی را که به دنبالش بودند، راحت کرده بود.
The cohesive design of the website made it easy for users to find what they were looking for.
مقاله ساختار منسجمی نداشت.
The essay lacked a coherent structure.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «منسجم» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/منسجم