فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

منسجم به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

محکم، دارای انسجام

فونتیک فارسی

monsajem
صفت

cohesive, coherent, integrated, knit, consistent, forcible, solid, well-wrought

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

منسجم بودن

to cohere, to be coherent, to be consistent, to be well-wrought

طراحی منسجم وبسایت برای کاربران پیدا کردن چیزی را که به دنبالش بودند، راحت کرده بود.

The cohesive design of the website made it easy for users to find what they were looking for.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

مقاله ساختار منسجمی نداشت.

The essay lacked a coherent structure.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد منسجم

  1. مترادف:
    انسجام‌یافته باانسجام ساختاریافته پیوسته سیستماتیک مدون نظام‌مند یکپارچه
    متضاد:
    غیرمنسجم

ارجاع به لغت منسجم

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «منسجم» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/منسجم

لغات نزدیک منسجم

پیشنهاد بهبود معانی