Decade

    ˈdekeɪd ˈdekeɪd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      decades

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B2
    دهه (دوره‌ی ده‌ساله)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - The next decade is predicted to bring major changes in the global economy.
    - پیش‌بینی می‌شود دهه‌ی آینده تغییرات عمده‌ای در اقتصاد جهانی به همراه داشته باشد.
    - I've been living in this city for over a decade.
    - بیش از یک دهه است که در این شهر زندگی می‌کنم.
    - It's hard to believe that a whole decade has passed since we graduated.
    - باورش سخت است که یک دهه از فارغ‌التحصیلی ما گذشته باشد.
    - The prices of food have risen over the past decade.
    - قیمت مواد غذایی طی دهه گذشته افزایش یافته است.
    noun countable
    گروه ده‌تایی، مجموعه‌ی ده‌تایی
    - The prisoners were divided into decades.
    - زندانی‌ها به چند گروه ده‌تایی تقسیم شدند.
    - The students were divided into decades last week.
    - دانشجوها هفته‌ی گذشته به گروه‌های ده‌تایی تقسیم شدند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد decade

    1. noun The cardinal number that is the sum of nine and one; the base of the decimal system
      Synonyms: ten, 10, decagram, x, decahedron, decaliter, tenner, decameter, decare, decastyle
    2. noun A period of 10 years
      Synonyms: decennary, decennium

    ارجاع به لغت decade

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «decade» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decade

    لغات نزدیک decade

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند