با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Gorky

    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun
    آرشیل گورکی (با نام اصلی وستانیک مانوک آدویان–نقاش ارمنی-آمریکایی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - The painting by Gorky is one of the masterpieces of modern art.
    - نقاشی گورکی یکی از شاهکارهای هنر مدرن است.
    - The painting of Gorky is highly acclaimed by art critics.
    - منتقدان هنری نقاشی گورکی را بسیار تحسین کرده‌اند.
    noun
    ماکسیم گورکی (با نام اصلی الکسی ماکسیموویچ پِشکوف) (نویسنده و فعال سیاسی اهل روسیه)
    - Gorky was a Russian playwright, novelist, and essayist.
    - گورکی نمایشنامه‌نویس، رمان‌نویس و مقاله‌نویس اهل روسیه بود.
    - Three of Them is a novel by Gorky.
    - سه رفیق رمانی از گورکی است.
    noun
    جغرافیا گورکی (شهری در بخش اروپایی روسیه که امروزه با نام نیژنی نووگورود شناخته می‌شود)
    - Gorky is a major city in Russia.
    - گورکی شهر بزرگی در روسیه است.
    - Nizhny Novgorod (Gorky) is an important industrial city in Russia.
    - نیژنی نووگورود (گورکی) شهر صنعتی مهمی در روسیه است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد gorky

    1. noun An industrial city in the European part of Russia; birthplace of Maksim Gorky
      Synonyms: gorki, Nizhnyi Novgorod, Maksim Gorky, Nizhni Novgorod, Maxim Gorki, Aleksey Maksimovich Peshkov, Gorkiy, Aleksey Maximovich Peshkov

    ارجاع به لغت gorky

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «gorky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gorky

    لغات نزدیک gorky

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار