wounded, stricken, ulcerated, ulcerous, sore, injured, hurt
گربهی زخمی بر روی شکم میخزید.
The wounded cat was creeping on its belly.
سربازان دور افسر زخمی جمع شدند.
The soldiers clustered around the wounded officer.
رانندهی زخمی خود را کشانکشان به نزدیکترین تلفن رساند.
The wounded driver dragged himself to the nearest phone.
casualty, the wounded
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
زخمیها را به سه دسته تقسیم کردند.
They divided the wounded into three groups.
زخمیها به بیمارستان انتقال داده شدند.
The wounded were transported to the hospital.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «زخمی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/زخمی