to become frustrated or disenchanted, to be disillusioned, to despair
وقتیتکههای پازل با هم جور نمیشوند، بچهها معمولا سر میخورند.
When the puzzle pieces don't fit together, the children often become frustrated.
جین بعد از گذر سالها، کمکم از یکنواختی برنامهی روزانهاش سر خورد.
As the years went by, Jane began to become disenchanted with the monotony of her daily routine.
to slide, to glide, to slip, to skid
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
ماشین روی جادهی یخزده سر خورد.
The car skidded on the icy road.
دوچرخهسوار وقتی ناگهان خواست بایستد، سر خورد و کف خیابان افتاد.
As he tried to stop suddenly, the bicyclist skidded and fell onto the pavement.
کلمهی «سُر خوردن» در زبان فارسی فعلی است که معمولاً برای توصیف حالتی به کار میرود که شخص یا شیء بهطور ناگهانی و کنترلنشده روی سطحی لغزنده حرکت کرده و تعادل خود را از دست میدهد. معادل انگلیسی آن بسته به موقعیت میتواند slip، slide یا حتی skid باشد.
این واژه هم در معنای فیزیکی کاربرد دارد و هم در معنای استعاری، و از این نظر دارای دامنهی معنایی نسبتاً گستردهای است.
در کاربرد فیزیکی، «سر خوردن» به موقعیتی اشاره دارد که سطح تماس پا یا جسم با زمین اصطکاک کافی ندارد، و در نتیجه حرکت ناخواستهای به سمت جلو، عقب یا پهلو رخ میدهد. این اتفاق معمولاً در شرایطی چون باران، یخزدگی، کف صیقلی یا سطوح روغنی رخ میدهد. برای مثال، وقتی کسی روی یخ راه میرود و تعادلش را از دست میدهد، میگوییم "روی یخ سر خورد." در این معنا، سر خوردن میتواند منجر به افتادن، آسیبدیدگی یا حوادث ناگوار شود.
فراتر از کاربرد جسمی، «سر خوردن» در زبان فارسی بار معنایی استعاری نیز پیدا کرده است. برای نمونه، وقتی میگوییم «از مسیر درست سر خورد» یا «در تصمیمگیریاش سر خورد»، در واقع از این فعل برای توصیف لغزش فکری، اخلاقی یا رفتاری استفاده میکنیم. در این معنا، سر خوردن به نوعی غفلت، خطا یا افتادن در ورطهای ناخواسته اشاره دارد که ممکن است از نظر روانی یا اجتماعی عواقب خاصی داشته باشد.
در ادبیات نیز «سر خوردن» میتواند به شکلهای شاعرانهتری ظاهر شود. مثلاً در توصیف احساسات، دگرگونیهای درونی یا حتی لحظات عاشقانه و بیثبات، این واژه بار عاطفی و تصویری خاصی به همراه دارد. سر خوردن در این بستر، ممکن است نمایانگر از دست رفتن کنترل ذهنی، تسلیم احساسات شدن، یا افتادن در دام وسوسهها باشد؛ یعنی نوعی لغزش روحی.
در روانشناسی یا زبان عامیانه، گاه گفته میشود کسی در یک موقعیت حساس "سر خورد" و کار اشتباهی انجام داد. این کاربرد، نزدیک به معنای خطا، لغزش یا افتادن در لحظهای ضعیف است. چنین معنایی باعث میشود که واژهی سر خوردن در گفتوگوهای روزمره گاهی با قضاوت یا همدلی همراه باشد؛ بسته به اینکه از دید مخاطب، آن لغزش قابل درک بوده یا نه.
«سر خوردن» فعلی است که همزمان بار فیزیکی، احساسی و مفهومی را در خود حمل میکند. این واژه نهتنها لحظهای از ازدستدادن تعادل فیزیکی را بیان میکند، بلکه میتواند نمادی از ضعف، اشتباه یا حتی تجربهای انسانی و قابل همدردی باشد. همین ترکیب از واقعیت و استعاره است که به «سر خوردن» در زبان فارسی معنایی عمیق و چندلایه میبخشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سر خوردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سر خوردن