منزوی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:
  • گوشه‌گیر، عزلت‌نشین
  • فونتیک فارسی

    monzavi
  • صفت
    reclusive, unsociable, sequestered, lone, secluded, godforsaken, cloistered, seclusive, out-of-the-way, insular, alienated, enclosed, solitary, cocooned, private, isolated
    • - معلمی که در ده دورافتاده‌ای منزوی شده بود و از دنیا خبری نداشت.

    • - A teacher who had been cocooned in a remote village and had lost touch with the world.
    • - میلتون پنج سال خود را در دهکده‌ای منزوی کرد تا بتواند مطالعه کند.

    • - Milton secluded himself for five years in a village so as to be able to study.
پیشنهاد و بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد منزوی

لغات نزدیک منزوی

پیشنهاد و بهبود معانی