امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Asynchrony

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

غیرهم‌زمانی، بدون هم‌وقتی، غیر‌معاصر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد asynchrony

  1. noun The relation that exists when things occur at unrelated times
    Synonyms: asynchronism, desynchronization, desynchronisation, desynchronizing

ارجاع به لغت asynchrony

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «asynchrony» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/asynchrony

لغات نزدیک asynchrony

پیشنهاد بهبود معانی