با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Call Up

ˈkɒlˈəp kɔːlʌp
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

شکل نوشتاری این لغت در حالت اسم (Noun): call-up

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb verb - transitive informal C2
    انگلیسی آمریکایی زنگ زدن، تلفن کردن
    • - I need to call up my mom to tell her I'll be late for dinner.
    • - باید به مامانم زنگ بزنم تا بهش بگم شام دیر می‌آم.
    • - Can you call up the doctor's office and make an appointment for me?
    • - آیا می‌توانید به مطب دکتر تلفن کنید و برای من وقت بگیرید؟
  • phrasal verb
    به خدمت فراخواندن، به خدمت احضار کردن (ارتش)
    • - The general decided to call up more soldiers to reinforce the front lines.
    • - ژنرال تصمیم گرفت سربازان بیشتری را برای تقویت خط مقدم به خدمت فرابخواند.
    • - As tensions escalated, the commander made the decision to call up all available forces and reinforce the military organization's defenses.
    • - با تشدید تنش‌ها، فرمانده تصمیم گرفت تا تمامی نیروهای موجود را احضار کند و توان دفاعی سازمان نظامی را تقویت کند.
  • phrasal verb
    ورزش فراخواندن، دعوت کردن (تیم ملی)
    • - The coach decided to call up a new player for the national team.
    • - مربی تصمیم گرفت بازیکن جدیدی را به تیم ملی دعوت کند.
    • - The soccer federation will call up talented young players for the upcoming tournament.
    • - فدراسیون فوتبال بازیکنان جوان بااستعداد را برای مسابقات پیش‌رو فرا خواهد خواند.
  • phrasal verb verb - transitive
    به یاد آوردن، تداعی کردن
    • - The old photograph called up memories of my childhood.
    • - عکس قدیمی خاطرات کودکی‌ام را به یادم می‌آورد.
    • - The smell of freshly baked cookies can call up images of my grandmother's kitchen.
    • - بوی شیرینی‌های تازه پخته‌شده می‌تواند خاطرات آشپزخانه‌ی مادربزرگم را تداعی کند.
  • noun countable
    فراخوان، احضار (دستور پیوستن به سازمان نظامی)
    • - The soldier received his call-up and reported for duty at the designated time.
    • - سرباز فراخوان خود را دریافت کرد و در ساعت تعیین‌شده برای انجام وظیفه حاضر شد.
    • - The call-up notice required the soldier to report for training immediately.
    • - اعلان احضار سرباز را ملزم می‌کرد که فوراً برای آموزش حاضر شود.
  • noun countable
    ورزش فراخوان، دعوت (تیم ملی)
    • - The young soccer player received his first call-up to the national team after an impressive season.
    • - این فوتبالیست جوان پس از یک فصل تأثیرگذار نخستین دعوت خود به تیم ملی را دریافت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت call up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «call up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/call-up-2

لغات نزدیک call up

پیشنهاد بهبود معانی