فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Echo

ˈekoʊ ˈekəʊ

گذشته‌ی ساده:

echoed

شکل سوم:

echoed

وجه وصفی حال:

echoing

شکل جمع:

echoes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2

پژواک، طنین، انعکاس (صدایی که پس از بازتاب از محیط با تأخیر زمانی به چشمه‌ی صوت برسد و توسط گوش شخص یا گیرنده‌ای دریافت شود)

In a cave you can hear the echo of your own voice.

در غار می‌توانی پژواک صدای خود را بشنوی.

The echo of footsteps could be heard in the distance.

.طنین صدای پا از دور شنیده می‌شد

noun countable

مجازی بازتاب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The echo of his smile in her mind made her heart ache with longing for him.

بازتاب لبخندش در ذهنش قلبش را از حسرت او به درد آورد.

the echo of his words in my mind.

بازتاب حرف‌هایش در ذهنم

verb - intransitive C2

طنین انداختن، طنین‌انداز شدن، پیچیدن، منعکس شدن (صدا)

The roar of clouds echoed over the hills.

غرش ابر بر فراز تپه‌ها منعکس شد.

The sound of music echoed through the hall.

آوای موسیقی در تالار پیچید.

verb - transitive C2

بازتابگر ... بودن، شبیه ... بودن

The design of the mosque echoes that of The Prophet's Mosque.

طرح این مسجد بازتابگر مسجد النبی است.

The design of the church echoes that of Cologne Cathedral.

طراحی این کلیسا شبیه کلیسای جامع کلن است.

noun countable

تقلید

Her style of painting was an echo of the famous impressionist artists.

سبک نقاشی او تقلیدی از هنرمندان مشهور امپرسیونیست بود.

The young actor's performance was an echo of his veteran co-star.

بازی این بازیگر جوان تقلیدی از هم‌بازی کهنه‌کارش بود.

noun

مجازی پیامد، نتیجه (معمولاً منفی)

The collapse of the Soviet Union had dangerous political echoes.

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پیامدهای سیاسی خطرناکی داشت.

The echoes of past mistakes haunted him for years.

نتایج اشتباه‌های گذشته او را سال‌ها آزار می‌داد.

noun

واکنش

Her question was met with silence, no echo of agreement or disagreement.

پرسش او با سکوت مواجه شد، بدون واکنش موافقت یا مخالفت.

an eerie echo

واکنشی وهم‌انگیز

noun countable

تقلیدگر، مقلد (کسی که به‌دقت سخنان و عقاید یا کارهای دیگری را تقلید یا تکرار می‌کند)

She was just an echo of her famous older sister.

او تنها تقلیدگر خواهر بزرگ‌تر معروفش بود.

Being an echo of her older sister, she often struggled to find her own identity.

او که مقلد خواهر بزرگ‌ترش بود، اغلب برای یافتن هویت خود دست‌وپا می‌زد.

noun countable

موسیقی بازآوا (تکرار آرام عبارت موسیقایی)

The echo of the flute melody filled the room.

بازآوای ملودی فلوت اتاق را پر کرد.

the echo of the choir's harmonies

بازآوای هارمونی‌های گروه کر

noun countable

بازتاب، اکو (در رادار)

The radar system detected the echo of the incoming signal.

سیستم رادار بازتاب سیگنال دریافتی را شناسایی کرد.

The echo confirmed the location of the enemy ship.

اکو موقعیت کشتی دشمن را تأیید کرد.

verb - transitive

تکرار کردن، تقلید کردن

The teacher asked the student to echo his words.

معلم از دانش‌آموز خواست تا سخنان او را تکرار کند.

The child tried to echo his father's words.

کودک سعی کرد حرف‌های پدرش را تکرار کند.

verb - transitive

منعکس کردن، برگرداندن (صدا)

The mountains echoed her cries for help.

کوه‌ها فریاد کمک‌خواهی او را منعکس کردند.

The canyon walls echoed the sound of my voice.

دیوارهای دره، صدای من را برمی‌گرداند.

noun

اخو، اکو (یکی از پریان که از عشق نارکیسوس مرد و فقط صدایش باقی ماند) (با E بزرگ نوشته می‌شود)

To punish Echo, Hera deprived her of speech, except for the ability to repeat the last words.

هرا برای تنبیه اخو، او را از گفتار محروم کرد؛ به جز توانایی تکرار آخرین کلمات.

Echo was a beautiful maiden.

اکو دوشیزه‌ای زیبا بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد echo

  1. noun repeat, copy
    Synonyms:
    repetition imitation copy reproduction reflection answer reply reiteration mirror parallel reverberation rebound repercussion ringing mirror image parroting rubber stamp onomatopoeia
  1. verb repeat, copy
    Synonyms:
    copy reproduce imitate mimic reflect resemble mirror parrot reiterate recall react respond ring resound reverberate vibrate parallel ape second redouble ditto rubber-stamp do like go like make like impersonate

Collocations

echo box

جعبه‌ی بازآوا، جعبه‌ی پژواک

echo distortion

واپیچیدگی پژواک

to the echo

(صدا) بلند، طنین‌انداز، پژواکین

ارجاع به لغت echo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «echo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/echo

لغات نزدیک echo

پیشنهاد بهبود معانی