با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Ia

    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    abbreviation
    جغرافیا (Iowa) آیووا (یکی از ایالت‌های ایالات متحده‌ی آمریکا) (IA هم نوشته می‌شود)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - I visited the state of Ia on my summer vacation.
    - در تعطیلات تابستانی از ایالت آیووا دیدن کردم.
    - The state of IA is known for its lush farmland.
    - ایالت آیووا به زمین‌های کشاورزی سرسبزش معروف است.
    abbreviation noun countable
    (information audit) ممیزی اطلاعات، حسابرسی اطلاعاتی
    - The company conducted an IA to assess the accuracy of its data.
    - این شرکت به‌منظور ارزیابی صحت داده‌های خود حسابرسی اطلاعاتی را انجام داد.
    - The company recently conducted an information audit to ensure its systems were secure.
    - این شرکت به‌تازگی ممیزی اطلاعات را انجام داد تا از امن بودن سیستم‌های خود اطمینان حاصل کند.
    suffix
    (ia-) شرایط پاتولوژیک
    - hysteria
    - هیستری
    suffix
    جانورشناسی گیاه‌شناسی (ia-) سرده (گیاه یا جاندار)
    لیست لغات مرتبط با جانورشناسی در انگلیسی
    - Fuchsia
    - گل گوشواره (=فوشیا)
    suffix
    (ia-) ناحیه، جهان، جامعه
    - suburbia
    - حومه‌ی شهر
    suffix
    جانورشناسی گیاه‌شناسی (ia-) طبقه‌بندی بالاتر
    - Sauria
    - خزنده‌گروهان
    suffix
    (ia-) چیزهای مشتق‌شده یا مربوط به چیزی مشخص
    - militaria
    - یادبودهای جنگ
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد ia

    1. noun A state in midwestern United States
      Synonyms: iowa, hawkeye-state

    ارجاع به لغت ia

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «ia» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ia

    لغات نزدیک ia

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی