فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

On-site

ˈɑːnˈsaɪt ˈɒnˈsaɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective
    در محل، در جا
    • - an on-site inspection
    • - بازرسی در محل
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد on-site

  1. adjective Taking place or located at the site
    Antonyms: off site

ارجاع به لغت on-site

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «on-site» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/on-site

لغات نزدیک on-site

پیشنهاد بهبود معانی