معنی tho به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ðoʊ ðəʊ

توضیحات

همچنین به این شکل نیز نوشته می‌شود: 'tho

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb conjunction informal

به‌هرحال، اگرچه، بااینکه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- She didn't win the game, tho she played really well.

- بااینکه واقعاً خوب بازی کرد، بازی رو نبرد.

- I'm tired, but I'll finish this project tho.

- خسته‌ام اما به‌هرحال پروژه رو تموم خواهم کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت tho

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «tho» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tho

لغات نزدیک tho

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند