فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Whipstitch

American: ˈhwɪpˌstɪtʃ British: ˈwɪpstɪtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun verb - transitive
    در مرز زمین شخم زدن، دارای مرز کردن، خیاط، اهل بخیه، مکث کوتاه، یک دقیقه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت whipstitch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whipstitch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whipstitch

لغات نزدیک whipstitch

پیشنهاد بهبود معانی