فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Winterkill

American: ˈwɪntərˌkɪl British: ˈwɪntəkɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive
    مردن یا کشتن (در اثر سرمای زمستان یا برف و یخ) زمستان‌کشی کردن
  • verb - transitive verb - intransitive noun
    زمستان کشی، تلفات زمستان، سرما مرگی، سرماکشتگی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت winterkill

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «winterkill» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/winterkill

لغات نزدیک winterkill

پیشنهاد بهبود معانی