فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

مراحل به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • مرحله‌ها
  • فونتیک فارسی

    maraahel
  • اسم جمع
    stages, phases, processes, removes, rounds, intervals, aspects, situations, steps, degrees, cases, states, circumstances, gradations, points, places, grades, sittings, stations, instances, legs, planes
    • - شرکت هنوز مراحل اولیه رشد خود را طی می‌کند.

    • - The company is still in its budding stages.
    • - در تمام مراحل مبارزه جلو حریف خود ایستاد.

    • - He confronted his opponent in every stage of the campaign.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد مراحل

ارجاع به لغت مراحل

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مراحل» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مراحل

پیشنهاد بهبود معانی