آیکن بنر

فقط تا پایان شهریور فرصت دارید اشتراک را با قیمت فعلی تهیه کنید

خرید اشتراک با قیمت فعلی فقط تا پایان شهریور

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

احساس به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / ehsaas /

feeling, sentiment, sense, sensation, premonition, sentience

feeling

sentiment

sense

sensation

premonition

sentience

حس

وارد اتاق که شدم احساس کردم قبلاً آنجا بوده‌ام.

As I entered the room, I had a feeling of deja vu.

احساس موفقیت

a sense of achievement

نمونه‌جمله‌های بیشتر

احساس بیگانگی و یأس در جوانان

a feeling of alienation and despair among the youth

اسم
فونتیک فارسی / ehsaas /

emotion, sentiment, sentimentality

emotion

sentiment

sentimentality

عاطفه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

ناگهان خشمگین شد؛ ولی به‌ سرعت احساسش را کنترل کرد.

Suddenly he became angry but quickly controlled the emotion.

فرمانده به احساسات سربازان نسبت به جنگ گوش فرا می‌داد.

The commander was listening to the soldiers' emotions about the war.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد احساس

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
مترادف:

ارجاع به لغت احساس

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «احساس» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/احساس

لغات نزدیک احساس

پیشنهاد بهبود معانی