آخرین به‌روزرسانی:

احساس به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / ehsaas /

feeling, sentiment, sense, sensation, premonition, sentience

حس

وارد اتاق که شدم احساس کردم قبلاً آنجا بوده‌ام.

As I entered the room, I had a feeling of deja vu.

احساس موفقیت

a sense of achievement

نمونه‌جمله‌های بیشتر

احساس بیگانگی و یأس در جوانان

a feeling of alienation and despair among the youth

اسم
فونتیک فارسی / ehsaas /

emotion, sentiment, sentimentality

عاطفه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

ناگهان خشمگین شد؛ ولی به‌ سرعت احساسش را کنترل کرد.

Suddenly he became angry but quickly controlled the emotion.

فرمانده به احساسات سربازان نسبت به جنگ گوش فرا می‌داد.

The commander was listening to the soldiers' emotions about the war.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد احساس

  1. مترادف:
    عاطفه
  1. مترادف:
    حس درک دریافتن

ارجاع به لغت احساس

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «احساس» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/احساس

لغات نزدیک احساس

پیشنهاد بهبود معانی