to nurture, to upbringing, to uprear, to raise, to rear, to rear up, to bring up, to breed, to faster, to socialize
درمورد بارآوردن بچه عقاید افراطی دارد.
She has strong views on raising children.
معلم قصد دارد خلاقیت را در دانشآموزان خود بارآورد.
The teacher aims to nurture creativity in her students.
to bear fruit, to fructify, to yield fruit
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
صبر و پشتکار اغلب میتواند منجر به ایدههایی شود که در طول زمان به بار میآیند.
Patience and persistence can often lead to ideas that bear fruit over time.
سختکوشی و فداکاری او بالاخره به بارآمد.
Her hard work and dedication are finally starting to yield fruit.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بارآوردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بارآوردن