to choke, to have a lump in one's throat
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
وقتی شنیدم او فوت شده واقعا بغض کردم.
I was really choked when I heard he'd died.
صدای بغضکرده
choked voice
کلمهی «بغض کردن» در زبان انگلیسی به "to choke up" یا "to get a lump in one's throat" ترجمه میشود. این عبارتها زمانی به کار میروند که شخصی احساساتی میشود، اما تلاش میکند اشکهایش را فرو بخورد یا حرف زدن برایش دشوار میشود.
«بغض کردن» معمولاً نشانهای از اوج احساسات است، مثل غم، دلتنگی، شوق، یا حتی خشم فروخورده، و اغلب پیشدرآمدی بر گریه محسوب میشود.
لحظهی بغض کردن، لحظهای است که در آن دل پر از حرف است اما زبان قفل میشود. گلویی که میسوزد، نفسهایی که سنگین میشوند، و چشمانی که برق میزنند اما هنوز اشکی جاری نشده، همه نشانههایی از فشار روحیای هستند که راه بروز طبیعی خود را نیافتهاند. بسیاری از ما این حالت را هنگام شنیدن یک خبر ناراحتکننده، دیدن یک صحنهی احساسی، یا حتی در مواجهه با خاطرات دردناک تجربه کردهایم؛ گویی جسم به یکباره سنگین میشود و راه گلو بسته میماند.
در فرهنگهای مختلف، «بغض کردن» بهعنوان یک واکنش انسانی عمیق شناخته میشود؛ لحظهای که قدرت زبان در بیان احساسات کافی نیست و جسم، بار دل را به دوش میکشد. برخلاف گریه که رهایی است، بغض بیشتر نشاندهندهی مقاومت در برابر رهایی است. شاید به همین دلیل است که لحظهی بغض، هم از نظر احساسی تأثیرگذارتر است و هم نشانهی نوعی پیچیدگی درونی.
در ادبیات فارسی، این حالت بارها به زیبایی توصیف شده و نماد خویشتنداری، درد درون، و احساسات فروخورده است.
گاهی بغض کردن میتواند بسیار گویاتر از صدها جمله باشد. در مکالمات انسانی، بهویژه در روابط نزدیک، اگر کسی بغض کند، حتی اگر حرفی نزند، دیگران متوجه عمق احساسات او میشوند. این واکنش، پلی است میان دل و دل، فرصتی برای درک متقابل، و نشانهای از آسیبپذیری انسانی که ما را به یکدیگر نزدیکتر میکند.
بغض، اگرچه آزاردهنده به نظر میرسد، اما گواهی است بر زنده بودن دل و در جریان بودن احساس.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بغض کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بغض کردن