فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

حل به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

مشکل‌گشایی

فونتیک فارسی

hal(l)
اسم

solution, solving

حل معادله‌ی پیچیده

solution to the complex equation

حل مسائل اقتصادی این کشور

the solution of this country's economic problems

فرآیند آمیختن چیزی با آب یا آبگونه

فونتیک فارسی

hal(l)
اسم

dissolution, melting, dissolving, solution, liquefaction

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

حل شکر در آب

the dissolution of sugar in water

فرآیند حل

the liquefaction process

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد حل

  1. مترادف:
    اسم
    متضاد:
    عقد
  1. مترادف:
    ذوب گداختن گدازش
  1. مترادف:
    آب محلول
  1. مترادف:
    باز کردن فیصله دادن گشودن
  1. مترادف:
    تحلیل
  1. مترادف:
    جواب پاسخ جواب‌یابی
  1. مترادف:
    مستحیل

ارجاع به لغت حل

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «حل» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/حل

لغات نزدیک حل

پیشنهاد بهبود معانی