ادبی letter, written material, epistle, correspondence
بیستمین مکتوب آن اندیشمند را خواندم.
I read that thinker's twentieth epistle.
پروفسور دانشجویان را به خواندن مکتوب جیمز مکلف کرد.
The professor assigned the students to read the epistle of James.
written, inscribed, put down
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
گزارش مکتوب شامل تمامی جزئیات ضروری بود.
The written report contained all the necessary details.
امتحان مکتوب سخت اما منصفانه بود.
The written exam was challenging but fair.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مکتوب» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مکتوب