synchronic, concurrent, in sync, synchronous, simultaneous, coeval, synchronal, isochronal, contemporaneous, isochronous, contemporary, synchronized
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
انفجارهای همزمان زیادی در شهرهای مختلف رخ داد.
There were several simultaneous explosions in different cities.
این دو ساز و کار باید همزمان با هم کار کنند.
The two mechanisms have to work in sync.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «همزمان» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/همزمان