آخرین به‌روزرسانی:

همزمان به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

معاصر، مصادف، هم‌عصر

فونتیک فارسی

hamzamaan
صفت

synchronic, concurrent, in sync, synchronous, simultaneous, coeval, synchronal, isochronal, contemporaneous, isochronous, contemporary, synchronized

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

انفجارهای همزمان زیادی در شهرهای مختلف رخ داد.

There were several simultaneous explosions in different cities.

این دو ساز و کار باید همزمان با هم کار کنند.

The two mechanisms have to work in sync.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد همزمان

  1. مترادف:
    مصادف معاصر مقارن هم‌دوره

ارجاع به لغت همزمان

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «همزمان» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/همزمان

لغات نزدیک همزمان

پیشنهاد بهبود معانی