to bake, to broil, to charboil, to pan, to grill, to cook, to braise, to barbecue, to fricassee, to seethe, to griddle, to devil, to roast, to saute
امشب برای خانوادهام شام میپزم.
I will cook dinner for my family tonight.
عاشق پختن املت هستم.
I love baking omelets.
(bricks, ...) to bake, to fire, to kiln, to calcine, to anneal
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آنها آجرها را در کوره میپزند تا استحکامشان را تضمین کنند.
They bake the bricks in a kiln to ensure their durability.
پساز لعابکاری، هنرمند سفال را در کوره میپزد.
After glazing, the artist will fire the pottery in the kiln.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پختن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پختن