فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Coincidentally

koʊˌɪnsəˈdent̬li kəʊˌɪnsɪˈdentli

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

بر حسب اتفاق، اتفاقاً، تصادفاً، به‌طور تصادفی، از قضا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Coincidentally, I was just talking about my favorite book when someone mentioned it in conversation.

اتفاقاً داشتم درباره‌ی کتاب مورد علاقه‌ام صحبت می‌کردم که یکی در گفت‌وگو به آن اشاره کرد.

Coincidentally, I had been thinking about taking a trip to New York City and then I received an email about a discounted flight.

تصادفاً به سفری به شهر نیویورک فکر می‌کردم و سپس ایمیلی در مورد پرواز با تخفیف دریافت کردم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coincidentally

  1. adverb happening at the same time
    Synonyms:
    coincidently

ارجاع به لغت coincidentally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coincidentally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coincidentally

لغات نزدیک coincidentally

پیشنهاد بهبود معانی