بر حسب اتفاق، اتفاقاً، تصادفاً، بهطور تصادفی، از قضا
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Coincidentally, I was just talking about my favorite book when someone mentioned it in conversation.
اتفاقاً داشتم دربارهی کتاب مورد علاقهام صحبت میکردم که یکی در گفتوگو به آن اشاره کرد.
Coincidentally, I had been thinking about taking a trip to New York City and then I received an email about a discounted flight.
تصادفاً به سفری به شهر نیویورک فکر میکردم و سپس ایمیلی در مورد پرواز با تخفیف دریافت کردم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «coincidentally» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coincidentally