آخرین به‌روزرسانی:

Crusted

ˈkrʌstɪd ˈkrʌstɪd

سوم‌شخص مفرد:

crusts

وجه وصفی حال:

crusting

معنی

adjective

پوست‌دار، جرم‌دار، کهنه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crusted

  1. adjective having a hardened crust as a covering
    Synonyms:
    crusty encrusted crustlike

ارجاع به لغت crusted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crusted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crusted

لغات نزدیک crusted

پیشنهاد بهبود معانی