چیزی را پیگیری کردن، تعداد یا مقدار چیزی را دانستن، حساب چیزی را داشتن، آگاه بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I find it hard to keep track of all the books I want to read.
دانستن تعداد تمام کتابهایی که میخواهم بخوانم برایم سخت است.
He always struggles to keep track of time during his meetings.
او همیشه درطول جلسات خود، حساب زمان را دارد.
He relies on his phone to keep track of his daily tasks and reminders.
او برای پیگیری وظایف و یادآوریهای روزانهاش به تلفن خود وابسته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «keep track» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/keep-track-of-something