جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Mapping

American: ˈmæpɪŋ British: ˈmæpɪŋ

گذشته‌ی ساده:

mapped

شکل سوم:

mapped

سوم‌شخص مفرد:

maps

معنی

نقشه‌برداری، نگاشت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mapping

verb to establish a mapping (of mathematical elements or sets)

Synonyms:

designing planning outlining representing drafting charting

verb to show graphically the direction or location of, as by using coordinates.

Synonyms:

plotting

noun (mathematics) a mathematical relation such that each element of a given set (the domain of the function) is associated with an element of another set (the range of the function)

Synonyms:

function mathematical function map single-valued-function

noun (genetics) the process of locating genes on a chromosome

Synonyms:

chromosome mapping

ارجاع به لغت mapping

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «mapping» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mapping

لغات نزدیک mapping

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!