امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Percy

    ˈpɜrːsi ˈpɜːsi
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun
    هنری پرسی (شوالیه‌ی اهل پادشاهی انگلستان مشهور به هاتسپر (بی‌پروا))

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - Percy was a notable figure in English history.
    - پرسی شخصیت برجسته‌ای در تاریخ انگلستان بود.
    - Percy fought gallantly until his last breath.
    - پرسی تا آخرین نفس شجاعانه جنگید.
    noun
    توماس پرسی (شاعر انگلیسی متولد سال ۱۷۲۹ و درگذشته‌ی سال ۱۸۱۱)
    - Percy's wife died before him in 1806.
    - همسر پرسی پیش از او در سال ۱۸۰۶ درگذشت.
    - Percy was born in Bridgnorth.
    - پرسی در بریج‌نورث به دنیا آمد.
    noun
    واکر پرسی (نویسنده‌ی آمریکایی متولد سال ۱۹۱۶ و‌ درگذشته‌ی سال ۱۹۹۰)
    - The Moviegoer, written by Percy, won the National Book Award for Fiction.
    - زائر سینما نوشته‌ی پرسی برنده‌ی جایزه‌ی ملی کتاب در بخش داستانی شد.
    - Walker Percy's writings delved into philosophy and semiotics.
    - در نوشته‌های واکر پرسی به فلسفه و نشانه‌شناسی پرداخته شده است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد Percy

    1. noun United States writer whose novels explored human alienation (1916-1990)
      Synonyms: walker percy
    2. noun English soldier killed in a rebellion against Henry IV (1364-1403)
      Synonyms: Sir Henry Percy, hotspur, Harry Hotspur

    ارجاع به لغت Percy

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «Percy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/percy

    لغات نزدیک Percy

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند