با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Polecat

    ˈpoʊlkæt ˈpəʊlkæt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      polecats

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    جانورشناسی قاقم دورنگ اروپایی، پولکت معمولی، فرت اروپایی، سرپوش وحشی، موش‌خرمای وحشی اروپایی
    لیست لغات مرتبط با جانورشناسی در انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - I spotted a polecat in the field behind my house yesterday.
    - دیروز در مزرعه‌ی پشت خانه‌ام یک قاقم دورنگ اروپایی را دیدم.
    - The diet of a polecat primarily consists of rodents, rabbits, and birds.
    - غذای یک پولکت معمولی در درجه‌ی اول شامل جوندگان، خرگوش‌ها و پرندگان است.
    noun countable
    جانورشناسی گندراسو
    - I saw a polecat in the garden last night.
    - دیشب یک گندراسو در باغ دیدم.
    - Polecats are known for their ability to spray a foul-smelling liquid as defense mechanism.
    - گندراسوها به‌دلیل توانایی‌شان در پخش مایعات بدبو به‌عنوان مکانیسم دفاعی شناخته شده‌اند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد polecat

    1. noun Dark brown mustelid of woodlands of Eurasia that gives off an unpleasant odor when threatened
      Synonyms: fitch, foulmart, foumart, mustela-putorius
    2. noun American musteline mammal typically ejecting an intensely malodorous fluid when startled; in some classifications put in a separate subfamily Mephitinae
      Synonyms: skunk

    ارجاع به لغت polecat

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «polecat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/polecat

    لغات نزدیک polecat

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی