با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Silencer

    ˈsaɪlənsər ˈsaɪlənsə
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    به صداخفه‌کن موتور خودرو در انگلیسی آمریکایی muffler گفته می‌شود.

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    (اسلحه) صداخفه‌کن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - Authorities seized 71 pistols, six rifles, two shotguns and one silencer during the investigation
    - مقامات در جریان تحقیقات ۷۱ قبضه تپانچه، ۶ قبضه تفنگ گلوله‌زنی، دو تفنگ ساچمه‌زنی (=شات‌گان) و یک صداخفه‌کن کشف و ضبط کردند.
    - A silencer is typically a hollow metal tube made from steel, aluminum, or titanium.
    - صدا‌خفه‌کن معمولاً یک لوله‌ی فلزیِ توخالی است که از فولاد، آلومینیوم یا تیتانیوم ساخته شده است.
    noun countable
    انگلیسی بریتانیایی (موتور خودرو) صداخفه‌کن، صداگیر
    - We are specialised in producing engine silencer and air filter.
    - در تولید صداخفه‌کن و فیلتر هوا تخصص داریم.
    - The silencer's job is to keep the engine noise down without causing too much back pressure.
    - وظیفه‌ی صداخفه‌کن این است که صدای موتور را بدونِ ایجاد فشار بیش‌ازحد بکاهد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد silencer

    1. noun A tubular acoustic device inserted in the exhaust system that is designed to reduce noise
      Synonyms: muffler

    لغات هم‌خانواده silencer

    ارجاع به لغت silencer

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «silencer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/silencer

    لغات نزدیک silencer

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی