Muffler

    ˈmʌflər ˈmʌflə
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    به صداخفه‌کن موتور خودرو در انگلیسی بریتانیایی silencer گفته می‌شود.

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    انگلیسی آمریکایی صداخفه‌کن، صداگیر موتور خودرو، مافلر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - We are specialized in producing engine muffler and air filter.
    - در تولید مافلر موتور و فیلتر هوا تخصص داریم.
    - The muffler's job is to keep the engine noise down without causing too much back pressure.
    - وظیفه‌ی صداخفه‌کن این است که صدای موتور را بدونِ ایجاد فشار بیش‌ازحد بکاهد.
    noun countable
    muffler, (قدیمی) شال‌گردن
    (قدیمی) شال‌گردن
    - I always wear a muffler in the cold night air.
    - همیشه در هوایِ سردِ شب، شال‌گردن می‌پوشم.
    - I harmonize the colors of my coat, hat and muffler.
    - رنگ‌های کت، کلاه و شال‌گردنم را هماهنگ می‌کنم.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد muffler

    1. noun A device that decreases the amplitude of electronic, mechanical, acoustical, or aerodynamic oscillations
      Synonyms: scarf, silencer, tippet, chest protector, neckpiece, babushka, neckerchief, kerchief, neckband, cover, neck-cloth, wimple, ascot, fur piece, mask, choker, damper, mantle, stole, boa, fichu, veil, fascinator

    ارجاع به لغت muffler

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «muffler» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/muffler

    لغات نزدیک muffler

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند