فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Silently

ˈsaɪləntli ˈsaɪləntli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb B2
    بی‌صدا، بی‌سروصدا، به‌آرامی، در سکوت
    • - She sobbed silently in the corner.
    • - در گوشه‌ای بی‌سروصدا هق‌هق می‌کرد.
    • - After losing, the US players walked off the field silently.
    • - بازیکنان آمریکا پس از باخت در سکوت از زمین بازی خارج شدند.
  • adverb
    نامحسوس، نهفته، بی‌خبر
    • - This research shows that Alzheimer's disease develops silently over a decade or longer before causing symptoms.
    • - این پژوهش نشان می‌دهد که بیماری آلزایمر در طول یک دهه یا بیشتر، پیش از ایجاد علائم به‌طور نهفته رشد می‌کند.
    • - Hepatitis C can exist symptom-free for decades, silently damaging your liver.
    • - هپاتیت C می‌تواند دهه‌ها بدون نشانه وجود داشته باشد و به‌طور نامحسوس به کبد شما آسیب برساند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد silently

  1. adverb Without speaking
    Synonyms: mutely, wordlessly, taciturnly
  2. adjective
    Synonyms: without noise, without a sound, as still as a mouse, like a shadow, in utter stillness, noiselessly, stilly, calmly, quietly, soundlessly, dumbly, in deathlike silence, like one struck dumb, morosely, speechlessly, as silently as falling snow

لغات هم‌خانواده silently

ارجاع به لغت silently

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «silently» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/silently

لغات نزدیک silently

پیشنهاد بهبود معانی