با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Silent Majority

    ˌsaɪlənt məˈdʒɔːrət̬i ˌsaɪlənt məˈdʒɒrəti
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun
    (اکثریت بزرگ نامشخص از مردم یک کشور یا گروه‌ که نظراتشان را آشکارا ابراز نمی‌کنند و نقش تعیین‌کننده و تأثیرگذاری در زمان انتخابات یا بحران‌های سیاسی ایفا می‌کنند) اکثریت خاموش

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - A few people have spoken in favor of the new car park, but I'm sure the silent majority are against it.
    - چند نفر در حمایت از محل پارکینگ جدید صحبت کرده‌اند، اما یقین دارم که اکثریت خاموش با آن مخالف هستند.
    - The term 'silent majority' was popularized by U.S. President Richard Nixon in a televised address on November 3, 1969, in which he said, "And so tonight—to you, the great silent majority of my fellow Americans—I ask for your support."
    - ریچارد نیکسون، رئیس جمهور وقت ایالات متحده‌ی آمریکا، در یک سخنرانی تلویزیونی در ۳ نوامبر سال ۱۹۶۹ میلادی، با به‌‌کار بردن اصطلاح «اکثریت خاموش» آن را رایج کرد. او در این سخنرانی گفت: «امشب از شما، اکثریت بزرگ خاموش هموطنان آمریکایی‌ام، می‌خواهم که از من حمایت کنید.»
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد silent majority

    1. noun general public
      Synonyms: grassroots movement, ground swell, Middle America, suburbia

    Collocations

    ارجاع به لغت silent majority

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «silent majority» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/silent-mojority

    لغات نزدیک silent majority

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی