با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Vertex

ˈvɜrːt̬eks ˈvɜːteks
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    vertexes

توضیحات

همچنین می‌توان از شکل جمع vertices به‌ جای vertexes استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    ریاضی رأس
    • - vertex of an angle
    • - رأس زاویه
    • - The vertex of the triangle is located at the top point where the three sides meet.
    • - رأس مثلث در نقطه‌ی بالایی که سه ضلع به هم می‌رسند قرار دارد.
  • noun countable
    کالبدشناسی فرق (سر)
    • - The vertex of his head was shaved.
    • - فرق سرش تراشیده شده بود.
    • - He felt a sharp pain in his vertex.
    • - درد شدیدی در فرق سرش احساس کرد.
  • noun countable
    رأس، سر، قله، نوک
    • - The architect designed a unique vertex for the building's roof.
    • - معمار رأس منحصر‌به‌فردی برای سقف ساختمان طراحی کرد.
    • - the building on the vertex of the hill
    • - ساختمان روی قله‌ی کوه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد vertex

  1. noun top
    Synonyms: acme, apex, apogee, cap, cope, crest, crown, culmination, extremity, fastigium, height, peak, pinnacle, roof, summit, tip, upper extremity, zenith
    Antonyms: bottom, nadir

ارجاع به لغت vertex

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vertex» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vertex

لغات نزدیک vertex

پیشنهاد بهبود معانی