to rise, to come up, to emerge
خورشید از افق شروع به برآمدن کرد.
The sun began to rise over the horizon.
پساز طوفان، رنگینکمانی در آسمان شروع به برآمدن کرد.
After the storm, a rainbow started to emerge in the sky.
to be able to, to cope, to be inferred, to be accomplished, to elapse
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
با کمک، امیدوارم بتوانم از پس استرسم برآیم.
With support, I hope to be able to manage my stress.
آنها باید یاد بگیرند که از پس تغییرات غیرمنتظره بربیایند.
They must learn to cope with unexpected changes.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «برآمدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/برآمدن