با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

دست‌وپاچلفتی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

بی‌عرضه

فونتیک فارسی

dastopaacholofti
صفت
عامیانه clumsy, all thumbs, uncouth, gauche, coltish, klutzy, butterfingers, goofy, ungainly, maladroit, unskillful, uncoordinated, gawky, lumpy, awkward

- گارسن دست‌وپاچلفتی سوپ را روی میز ریخت.

- The clumsy waiter spilled soup on the table.

- او نشان داد چقدر می‌تواند دست‌وپاچلفتی باشد.

- She proved how clumsy she could be.

- دست‌وپاچلفتی بودن

- to be a klutz

- تصادفا بطری آب خودم را به زمین انداختم تا دست‌وپاچلفتی بودن خودم را بیشتر نشان دهم.

- To compound my clumsiness, I accidentally knocked over my bottle of water.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت دست‌وپاچلفتی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «دست‌وپاچلفتی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/دست‌وپاچلفتی

لغات نزدیک دست‌وپاچلفتی

پیشنهاد بهبود معانی