to free, to let go, to set afoot, to release, to let out
او مشتاق بود که آهنگ جدید خود را برای عموم سر دهد.
She was eager to release her new song to the public.
او تصمیم گرفت وقتی مهمانی غافلگیرکننده را دید، صدای فریاد سر دهد.
She decided to let out a holler when she saw the surprise party.
give something plus some money to get something in return
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او تصمیم گرفت برای خرید یک لپتاپ جدید، کتابهای قدیمیاش و مقداری پول را سر دهد.
She decided to barter exchange her old books and some money to get a new laptop.
او گیتار خود را با مقداری پول سر میدهد تا یک آمپلیفایر قدیمی بگیرد.
He will barter exchange his guitar along with some money to acquire a vintage amplifier.
to glide, to skid, to cause, to slip, to shove
او از قلمموی صاف برای سر دادن روی بوم استفاده کرد.
She used the smooth brush to glide across the canvas.
او سعی کرد برای ترفندی، اسکیتبُرد را از روی پیادهرو سر دهد.
He attempted to skid the skateboard across the pavement for a trick.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سر دادن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سر دادن