فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

همزمان به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • معاصر، مصادف، هم‌عصر
  • فونتیک فارسی

    hamzamaan
  • صفت
    synchronic, concurrent, in sync, synchronous, simultaneous, coeval, synchronal, isochronal, contemporaneous, isochronous, contemporary, synchronized
    • - انفجارهای همزمان زیادی در شهرهای مختلف رخ داد.

    • - There were several simultaneous explosions in different cities.
    • - این دو ساز و کار باید همزمان با هم کار کنند.

    • - The two mechanisms have to work in sync.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد همزمان

ارجاع به لغت همزمان

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «همزمان» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/همزمان

پیشنهاد بهبود معانی