surly, habitually frowning, morose, forbidding, sullen, sulky, dour
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کوین گاهی اوقات واقعا اخمو است.
Kevin can be really surly sometimes.
چرا این روزها انقدر اخمویی؟
Why are you so morose these days?
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «اخمو» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/اخمو