clan, tribe
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
هر ایماق آداب و رسوم متمایز خود را دارد.
Each clan has its own distinct customs and traditions.
پسر جوان از اینکه عضوی از آن ایماق بود، احساس غرور میکرد.
The young boy was proud to be a member of that clan.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ایماق» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ایماق