hastily, impatiently, precipitately, hastefully
hastily
impatiently
precipitately
hastefully
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
وقتی صدا را شنید، بیصبرانه اتاق را ترک کرد.
She hastily left the room when she heard the noise.
بچهها بیصبرانه هدایا را باز کردند.
The children impatiently opened their presents.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بیصبرانه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بیصبرانه