با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

تعادل به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

توازن، هم‌وزنی، هم‌سنگی، برابری

فونتیک فارسی

ta'aadol
اسم
balance, equilibrium, equation, counterpoise, equipoise

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- با هدف ایجاد تعادل میان عرضه و تقاضا

- in order to establish balance between supply and demand

- تعادل برقرار کردن

- to balance, to equilibrate, to make par, to establish (or restore) equilibrium

- باید میان درآمد و هزینه‌های خود تعادل برقرار کنم.

- I must create a balance between my income and my expenditures

- تعادل خود را از دست دادن

- to lose one's balance or equilibrium

- تعادل خود را حفظ کردن

- to keep one's balance, to maintain one's equilibrium

- تعادل داشتن

- to have balance, to have equilibrium

- وزنه‌ی تعادل

- counterbalance, counterpoise

- دارای تعادل/ متعادل

- equilibrant, stable, balance, equable, modest, stabilized, equipoised, symmetrical, balanced, counterbalanced, tempered, well-adjusted, composed, moderate, even-tempered, levelheaded, even, level, restrained, rounded, sane, well-balanced, equi-
نمونه‌جمله‌های بیشتر
میانه‌روی، اعتدال

فونتیک فارسی

ta'aadol
اسم
temperance, moderation, composure, temperateness, avoidance of extremes, golden mean, self-possession, tranquility, equanimity, calmness

- در هر کاری باید از تعادل پیروی کرد

- one must follow moderation in everything

- تعادل در همه چیز.

- Moderation in all things.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تعادل

ارجاع به لغت تعادل

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تعادل» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تعادل

پیشنهاد بهبود معانی